اندر مشکل فرهنگی و اخلاقی

مقاله ای منتشر شده از من مربوط به چند ماه پیش

در این چند خط قرار نیست به هیچ مسئله‌ای جواب بدهم. تنها مسئله‌های خودم را در حوزه فرهنگ کشور مطرح می‌کنم. به نظرم این مسئله‌ها یا دست کم برخی از آن‌ها سال‌هاست که برای بسیاری از علاقه‌مندان به موضوعات فرهنگی مطرح است. 

اجازه بدهید از مسئله‌هایی آغاز کنم که به نظرم مسئله‌های لایه‌های رویین موضوع هستند و بعد سراغ مسئله‌های زیرین بروم: نگرانی برخی دست اندرکاران امور فرهنگی و تبلیغات مذهبی کشور از آنچه «کمبود بودجه فرهنگی» می‌خوانند، چقدر به جاست؟ آیا مشکل ما در این حوزه، در کمبود بودجه و اساسا در کمیت کار است؟ انبوه اطلاعات دینی که چند دهه است با هزینه بسیار بالا به مردم ارائه می‌شود تا چه اندازه در هدایت معنوی و اخلاقی و رفتاری آن‌ها موثر بوده است؟ به فرض که جامعه ما مشکل اخلاقی دارد، آیا صرف ارائه اطلاعات، برای اخلاقی کردن جامعه کافی است؟ آیا در برابر اثربخشی تبلیغ و موعظه اخلاقی، موانعی در کار نیست که از چشم ما پنهان مانده‌اند؟ باز اجازه بدهید یک مسئله مهمتر را پیش بکشم: آیا اساسا مردم ما مشکل فرهنگی و اخلاقی دارند؟
شاید برای ایرانی‌ها تبدیل به یک عادت شده است که هر هفته‌ در اخبار بخوانند که یک مسئول اجرایی یا نماینده مجلس از کمبود بودجه فرهنگی کشور گلایه کرده است و البته مراد او از «فرهنگ» در اینجا معارف و متعلقات مربوط به حوزه دین است که هرچند بخشی مهم از فرهنگ جامعه ما است، همه آنچه نیست که در اصطلاح علمی «فرهنگ» نامیده می‌شود. لحن این عزیزان و نوع مسئله‌یابی آن‌ها نشان می‌دهد که در همین حوزه دین و عرصه تبلیغ و ترویج و تدریس و تالیف معارف دینی هم، به ظاهر، کمیت و اعداد و ارقام و بودجه مالی از عوامل دیگر مهمتر است. یک نگاه اجمالی به مطبوعات کشور، نشان می‌دهد که در کشور ما «بودجه مالی» و «کمّیّت کار»، تنها مسئله‌ای است که به صورت ثابت، در خاطر کسانی است که دغدغه فرهنگی دارند. آنان همواره از کمبودهای عددی و رقمی و مادی گلایه‌مندند و دیگران را به حل مسئله فرا می‌خوانند: «بودجه کم است. جای فلان کار تبلیغی و ترویجی خالی است، بر حجم کار باید افزود» و غیره. این‌ها عباراتی است که دیگر به آن‌ها خو کرده‌ایم و هر وقت جوابی برای مسائل و معضلات اجتماعی و اخلاقی و حتی گاه سیاسی کشور نداریم، از آن‌ها استفاده می‌کنیم. همه هر روزه به صورتی ملال‌آور از این سخن می‌گویند که هنوز کاری درست و درمان و جامع و کامل در حوزه فرهنگ کشور شکل نگرفته و از قصور و تقصیر این و آن می‌گویند و پیشنهاد می‌کنند که مثلا باید یک نقشه جامع کشید و یک کار بنیادی انجام داد و همه قوا را بسیج کرد و عزم ملی و همت مسئولان کشوری و مردم را برانگیخت. اصطلاح «آسیب‌شناسی» مدام بر سر زبان‌ها است. ما ده‌ها سال است که می‌گوییم در این عرصه و آن عرصه و از جمله عرصه فرهنگ باید آسیب‌شناسی کرد. گاه مردم را می‌ترسانیم گویی یک حادثه دهشتناک در حال وقوع است و پایه‌های فرهنگی یا اخلاقی جامعه در حال فروریختن است.
چند ماه پیش رییس کمیسیون فرهنگی مجلس از طرحی برای کمک هفتصد میلیارد تومانی دولتی به آن‌چه « فعالان خودجوش فرهنگی کشور» خواند، خبر داد و البته گلایه کرد که برخی نمایندگان مجلس این رقم را به ۵۷ میلیارد تومان کاهش داده‌اند. او گفت که این فعالان خودجوش فرهنگی در بیش از ۳۰۰ دستگاه مختلف در حال فعالیت و سرویس‌دهی هستند و خبر داد که کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی از هم اینک برای افزایش بودجه سال آینده این فعالان در مجلس خیز برداشته است تا بلکه کاهش بودجۀ سال قبل جبران گردد (اینجا). دفاع این عزیزان از اعطای کمک‌های چند صد میلیاردی به آن فعالان در حالی است که به واقع معلوم نیست و هنوز ثابت نکرده‌اند که اصلا مشکل ما چیست یا اگر مشکلی هست، نقش این گونه فعالان در رفع مشکل‌ها و نگرانی‌ها چیست و تا کنون چه بازده کاری و پیشرفتی را موجب شده‌اند و البته این مسئله در حال حاضر مسئله من نیست و از آن می‌گذرم.
در حوزه فرهنگ از این دست مسائل مبهم بسیار داریم. خود اصطلاح «مشکل فرهنگی» ما دچار تعدد و تنوع و تفاوت ـ و البته ابهام و حتی تناقض‌ ـ در تعریف است و جای تعجب نیست؛ چون ما از خود «فرهنگ» هم تصور روشنی نداریم. اگر به تعریفی که جامعه‌شناسان از فرهنگ و بلکه «مذهب» کرده‌اند، بنگریم این مسئله پیش می‌آید که آیا اصلا کشور و مردم ما مشکل فرهنگی دارند؟ یا آیا مردم ما در دینداری دچار تزلزل شده‌اند؟ این هم خود، مسئله‌ای است؛ مسئله‌ای که مغفول مانده است. وضعیت مردم ما به لحاظ فرهنگی تا چه اندازه وخیم است که اینچنین نگرانیم و این گونه فریاد بر می‌آوریم و تشت رسوایی یک ملت چند هزار ساله را در رسانه‌هایمان پیش چشم دوست و دشمن از بام می‌افکنیم؟ برخی از عالمان حوزوی معتقدند که در این زمینه بزرگنمایی می‌شود (اینجا) و وضعیت ما وخیم نیست. آیا مشکلاتی مانند افزایش آمار طلاق و خودکشی و یا اعتیاد و یا حتا انواع و اقسام جرائم مالی مانند پولشویی و حتا چک برگشتی را باید در زمره مشکلات فرهنگی گنجاند؟ به ظاهر، برخی می‌گنجانند. یکی از قانونگذاران در حوزه فرهنگ به صراحت اعلام کرده است که برای مشکلات اجتماعی مانند اعتیاد و طلاق، باید از دین و شریعت و اخلاق اسلامی راه مقابله یافت (اینجا). از فحوای کلام و رفتار دغدغه‌داران مسئله بر می‌آید که مردم ما از فرهنگ اسلامی دور شده‌اند و راه چاره نیز تولید محصولات دینی و اقناع معرفتی است. یکی از بزرگان چندی پیش اظهار کرده بود که بهترین کار برای بازگردان مردم به فرهنگ اسلامی، آشنا کردن افراد با ارزش‌های اسلامی است و برای رسیدن به این هدف باید از سخنرانی و فیلم و رمان اسلامی و غیره بهره جست. (تعبیر «رمان اسلامی» از ایشان است.) باید پرسید: مگر تا به حال چه می‌کرده‌ایم؟ این همه هزینه برای دوره‌های آموزشی و فیلم و کتاب و غیره در باب اعتقادات و اخلاقیات و ارزش‌ها و سبک زندگی اسلامی و غیره مگر تولید محصولات دینی نیست؟ اما گویا پاسخ این عزیزان منفی است و بدین رو، انگشت اتهام به سوی مسئولان اجرایی بلند می‌کنند. برخی وزیر آموزش و پرورش و آموزش عالی را مقصر می‌دانند و معتقدند که باید آنان را «به خاطر ضعف در تربیت دینی کودکان و جوانان و نوجوانان» مورد سوال قرار داد و مدیران کنونی دغدغه دین ندارند و در طول تاریخ جمهوری اسلامی، حتی یک فیلم راجع به حجاب و عفاف ساخته نشده و ده‌ها و صد‌ها فیلم علیه آن ساخته شده است (اینجا). بدین ترتیب، به نظر می‌رسد که برخی مسئولان و قانونگذاران ما در بسیاری از مواقع عامل یا عوامل اصلی معضلات اجتماعی را هم تنها در عرصه فرهنگ می‌جویند یا این‌ها را درشت‌تر می‌بینند. 
اجازه بدهید مسئله‌ای دیگر را مطرح کنم: به فرض که همه این مشکلات را بتوان فرهنگی خواند؛ آیا راه حل آن‌ها تبلیغات دینی و فربه کردن نهاد تبلیغی و ترویجی مذهبی است؟ سهم دیگر بخش‌های فرهنگ ما یعنی هنر، ادبیات، سنت‌های ملی، آداب و رسوم قومی و جز آن در این میان چیست؟ کتابخانه‌ها، موزه‌ها، سالن‌های سینما، سالن‌های موسیقی، اماکن تاریخی و میراث فرهنگی و حتی آثار مشهور باستانی. در همین روزها خبری مخابره شد که بنا بر آن، در حریم محوطه پاسارگاد که مقبره منسوب به کورش در آن قرار دارد، کارخانه ترشی‌سازی و ذرت ساخته‌اند (اینجا). در خبری دیگر سازمان میراث فرهنگی تصریح کرده است که برای حفاظت از هر اثر تاریخی تنها ۳۰۰ هزار تومان بودجه در اختیار دارد (بیشتر بخوانید). در خبری دیگر آمد که در شیراز، بناها و خانه‌های کهنی را که قدمت برخی از آن‌ها به دوره ایلخانی برمی‌گردد، در چند شب با لودر ویران کرده‌اند. خبر دیگری به ما می‌گوید که ارگ بهارستان که یکی از مهم‌ترین آثار تاریخی شهر بیرجند متعلق به دوره افشار و از آثار ملی ثبت شده است، هم اکنون به عنوان انبار ضایعات مورد استفاده قرار می‌گیرد (اینجا). نگارنده این سطور، خود، بسیاری از اماکن فرهنگی و تاریخی کشور را دیده که در حال ویرانی‌اند.
مسئولان ما این مشکلات را غالبا در زمره مشکلات فرهنگی طرح نمی‌کنند. به واقع، بسیاری از متولیان امور فرهنگی ما، نقشی برای نرم‌افزارها و سخت‌افزارهایی که بخش مهمی از فرهنگ هر کشوری می‌تواند باشد و جهانیان با چنگ و دندان از آن حفاظت می‌کنند، نمی‌بینند. بدین رو می‌توان گفت که تمام بخش فرهنگ ما که باید پویا و جریان ساز و به مثابه یک ماشین متشکل از اجزا و قطعات هماهنگ و به سامان فعال و در حال تولید مداوم باشد، در حال حاضر فعال نیست و بخش مهمی از آن دی اکتیو است. برای نمونه، خوب است به هنر نگاهی بیندازیم. میراث چندهزار ساله هنری کشور ما، سال‌هاست که چندان مورد توجه نیست و در برنامه‌ها و معادلات و مناسبات سیاستگذاران فرهنگی کشور جای شایسته‌ای ندارند. حتی توان گفت که به برخی شاخه‌های هنری مانند موسیقی، به چشم متهم و رقیب مذهب نگریسته می‌شود. فعالیت‌های هنری به لحاظات مختلف زیر فشار است و از قضا برخی از همین عزیزانی که دغدغه‌های فرهنگی دارند، خود بر این فشارها می‌افزایند. اجازه بدهید به یکی از این شاخه‌های هنری از باب نمونه، نگاهی بیندازیم. پوشیده نیست که امروزه، هنری همچون موسیقی یکی از علاقه‌مندی‌ها و دل‌مشغولی‌های مهم و جدی مردم همه دنیاست. بخواهیم یا نخواهیم، دوست بداریم یا نداریم، موسیقی، اثرگذار و مهم است و مردم (یا دست کم اکثریت مردم) را نمی‌توان از آن منع و از اثرات آن دور کرد. نمی‌توان چشم بر موسیقی بست و صورت مسئله‌ای بدین درشتی را پاک کرد. هنر موسیقی ایرانی یک ویژگی دیگر هم دارد که آن را از موسیقی بسیاری از ملل دنیا ممتاز می‌کند: به شدت حاوی آموزه‌های هویتی و فرهنگی است. در اینجا نیازی نمی‌بینم که به عامل مهم «هویت» در انسجام و توفیق و پیشرفت یک اجتماع توجه بدهم؛ اما به راستی چه ابزاری برای هویت‌بخشی از هنرهای خودجوش و پرطرفداری مانند موسیقی کاراتر و برای دولتها کم‌هزینه‌تر است؟ موسیقی سنتی ایرانی می‌تواند داشته‌های هویتی، معنوی، اخلاقی و حتی مذهبی ما را ترویج کند و به نسل‌های جدید برساند. با این حال، استادان و شاغلان این حوزه، عمدتا ناراضی‌اند. این‌ها مدعی‌اند که نه تنها مشمول کمک‌های فرهنگی از نوع «کمک به فعالان خودجوش فرهنگی» نمی‌شوند که در برابر فعالیت‌های خودجوش آنان کارشکنی و مانع‌تراشی هم می‌شود. به ندرت می‌توان نخبگانی را در عرصه هنر ایرانی به ویژه هنرهایی مانند موسیقی سنتی و فاخر ایرانی یافت که از وضعیت فعلی راضی باشند و کار در فضای حاضر را دشوار و طاقت‌فرسا ندانند. حسین علیزاده موسیقی‌دان معاصر ایرانی می‌گوید در ایران «هنرمند زمانى که به صحنه می‌رود باید بسیارى از توهین‌ها را به جان بخرد.» او معتقد است که ما «تنها کشوری در دنیا هستیم که باید برای بودن موسیقی مبارزه کنیم» و «موسیقی ایران هنری است که از گذشته‎های دیرین وجود داشته و ما وارث آن هستیم. اگر از هر بنای تاریخی در کشور حفاظت می‎شود، ما هم مسوول هستیم که از هنر موسیقی ایرانی حفاظت کنیم» اما «در کشور ما موسیقی کلا زیر سوال است.» (اینجا) به اعتقاد او موسیقی ایرانی در نظر مردم دنیا با جهان‌بینی، عرفان، معماری و طراحی بناهای ایرانی پیوند دارد. (اینجا)

باری؛ به گمان نگارنده، کشور ما قبل از آن که نیازمند کار حجیم و بودجه کلان برای اجرای پروژه‌های فرهنگی باشد، نیازمند اندیشه‌گری در این حوزه است؛ نیازمند طرح مسئله و بل مسئله‌ها و مشکل‌ها. باید دید که توقع ما از فرهنگ چیست، مشکل ما چیست، اصلا فرهنگ چیست. آن گاه نوبت به این می‌رسد که آیا صدها میلیارد تومان از بودجه ملتی را که به سختی، با مشکلات معیشتی و اقتصادی دست به گریبان است، هزینه کنیم یا نه.
 
 منبع: http://dinonline.com/doc/note/fa/4326/
کد مطلب: 4326
 
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۳
ساعت انتشار : ۰۱:۰۲
 

 

درباره سخنان جنجالی امام جمعه موقت اصفهان

ابراهیم احمدیان

(مقاله ای از من مربوط به چند ماه پیش):

سخنان جنجالی محمدتقی رهبر در توهین به مردم عربستان چنان شگفت و دور از انتظار بود که هنوز هیچ مقام رسمی و روحانی درباره آن اظهار نظر نکرده است. این سخنان دور از انتظار در مقایسه با سخنان و مواعظ امامان جمعه شهرهای بزرگ در دهه نخست پس از پیروزی انقلاب نشان دهنده فاصله گرفتن این مقامات از جایگاه اصلی خود و نزدیک شدن آنان به دیگر قشرهایی است که پایگاه و شأنی متفاوت دارند.

یک بار دیگر اظهارات یک امام جمعه موقت در رسانه‌های داخلی و خارجی و فضای مجازی مسئله‌ساز شد. این بار امام جمعه موقت اصفهان در گیر و دار جنجال و خشم اقشار مختلف مردم ایران بر سر مسئله تجاوز به دو نوجوان ایرانی در فرودگاه جده، عاملان این واقعه را "سوسمارخوار" خواند. هر چند چنانکه انتظار می‌رفت ایشان این سخنان را تکذیب کرد و گفت که مراد او رژیم سعودی بوده است نه مردمان عرب اما گویا تکذیب افاقه نکرد و در مدتی کوتاه این سخنان توهین‌آمیز نقل رسانه‌های خبری شد.
سخنان جنجالی محمدتقی رهبر در حالی مطرح شده که اخبار ضد و نقیضی درباره اصل واقعه به گوش می‌رسد؛ هرچند مسلم است که جرمی اتفاق افتاده ولی نوع و جزئیات آن هنوز به درستی معلوم نشده است. ستاد حقوق بشر قوه قضاییه ایران، این عمل را تجاوز سیستماتیک و به فتوای یک عالم دینی سعودی خواند و در همین حال، علی قاضی عسکر نماینده ولی فقیه در امور حج، اصل موضوع تجاوز را دروغدانست و اعلام کرد که جرم ارتکابی، کوشش برای اقدام به تجاوز بوده است نه تجاوز. به هر حال، عکس العمل امام جمعه موقت اصفهان، بر التهاب موجود افزود و برخی را نیز که مدعی اهانت او به قوم عرب هستند، به اعتراض واداشت.
در سالهای اخیر، گرایشهای ضدعربی در میان برخی ایرانیان به خصوص کاربران شبکه‌های مجازی بالا گرفته؛ اما این نخستین بار است که امواج خبری، یک مقام بلندپایه کشور(امام جمعه موقت اصفهان) را با این گرایش‌ها همراه می‌کند. 
در ایران، پیش از انقلاب در برخی شهرها نماز جمعه برگزار می‌شد و غالبا شهرهای مهم و بزرگ امام جمعه داشتند ولی رونق و شهرت این عمل عبادی که در نظر امام خمینی بسیار مهم شمرده می‌شد، به دوران پس از انقلاب بازمی‌گردد که امامت جمعه، به عنوان نهادی مهم و مستقل از قوای سه‌گانه جمهوری اسلامی و زیر نظر رهبری انقلاب تاسیس گشت. برای برخی از ایرانیانی که دهه شصت را درک کرده‌اند، خاطره شرکت در نماز جمعه، هنوز شیرین، آرامبخش و نوستالوژیک است. آنها می‌گویند که بهترین جلسات درس اخلاق اسلامی خود را در همین نماز جمعه‌ها درک کرده‌اند. امام جمعه‌های آن دوره، بیشتر در سیمای یک مرد سالخورده خردمند، معنوی و اخلاقی ظاهر می‌شدند. هر یک از آنها یک منطقه وسیع را به لحاظ معنوی اداره می‌کرد؛ کسانی مانند دستغیب، مدنی، صدوقی، منتظری، قاضی طباطبایی و دیگران. در آن دوره، به ظاهر، امامان جمعه در کار خود استقلال داشتند و گویا نه از سوی مرکزی به آنان برنامه داده می‌شد و نه نسبت به فعالیتهایشان امر و نهی‌ چندانی از مقام بالاتر اعمال می‌گشت. امامان جمعه از اعتبار مردمی بالایی در منطقه خود برخوردار بودند و یکی از مهمترین نقاط ثقل استانهای کشور بودند. از مهمترین دغدغه‌های امامان جمعه، اخلاق بود. آنها اگرچه از مسائل سیاسی و اجتماعی روز نیز سخن می‌گفتند اما گویا کلید حل مسائل اصلی منطقه خود را در اخلاق می‌جستند. برای همین حجم اصلی خطبه‌های نماز جمعه آن دوران، اخلاقی و معنوی بود. گریه‌های مدنی و موعظه‌ها و مناجاتهای دستغیب در خطبه‌های نماز جمعه هنوز از خاطر ایرانیها نرفته است. خطبه‌های آنها مختصر، بیشتر اخلاقی و کمتر سیاسی بود. شاید سبب تاکید آنها بر اخلاق آن بود که به اهمیت آن در کشورداری و مدیریت جامعه و برخورد با معضلات جهانی معتقد بودند. در مسائل سیاسی بسیار محتاط نظر می‌دادند و اگر نظری نیز می‌دادند، غالبا در تایید نظر رسمی دولت بود. 
در سالهای اخیر گویا روند پیشین تغییر کرده و برخی امامان جمعه در فعالیتها، گفته‌ها و خطبه‌های خود، اولویت را به مسائل دیگری از جمله مسائل سیاسی و اجتماعی داده‌اند و این شیوه نو، انتقاداتی را در داخل ایران برانگیخته است. به نظر منتقدان، مشکل آن نیست که امامان جمعه موضع‌گیریهای سیاسی و اجتماعی دارند و یا خطبه‌های نماز جمعه را با تحلیلهای سیاسی همراه می‌کنند. مشکل اساسی در نوع و کیفیت موضع‌گیریها و تحلیلها و کم لطفی به عرف و نُرم سیاسی و اجتماعی و عنایت نورزیدن به ملاحظات دیپلماتیک و عدم توجه به مسائل مهم دیگری در حوزه سیاست و اجتماع است. دیگر آن که برخی امامان جمعه، در خطبه‌ها یا دیگر سخنان خود، کلماتی بر زبان می‌آورند که به لحاظ شکلی مشکلاتی دارد و حاکی از خشم و غیظ است و معلوم نیست تا چه اندازه این گونه سخنان در حل مشکلات و معضلاتی که آنها را نگران کرده‌ است، موثر باشند. به اعتقاد منتقدان، برخی سخنان رنگ و بویی شخصی دارند؛ در حالی که از تریبونی مانند نماز جمعه، توقع ابراز سخنان و بیان سلایق شخصی نمی‌رود. موضوعات این گونه سخنان، مختلف و پرشمار است و از احکام شرعی گرفته تا مسائل خانواده و عرصه هنر و حتی جزئیات مسائل مربوط به انرژی اتمی را شامل می‌شود. برخی از این گونه اظهارات نه تنها بخشی از مردم ایران را رنجانده بلکه کشورهای همسایه را نیز به اعتراض واداشته و انعکاس جهانی به خود گرفته و سرتیتر رسانه‌های مهم دنیا شده است. چندی پیش یک امام جمعه، در تریبون نماز جمعه، مردان هموطن خود را که همسرانشان با آرایش در مجامع عمومی حضور می‌یابند، با عنوانی اهانت‌آمیز خطاب کرد که انعکاس داخلی و خارجی وسیعی داشت. در واقعه‌ای دیگر، امام جمعه‌ای جشن ملی چهارشنبه سوری ایرانیان را در حد شرک به خدا نکوهش کرد. یک امام جمعه، اخیراً مرگ یک مقام سیاسی همسایه را به صورتی نامتعارف تبریک گفت و به او وعده عذاب الهی داد که با اعتراض رسمی کشورهای عرب همسایه رو به رو شد. امام جمعه‌ای دیگر، از برگزاری کنسرت موسیقی سنتی ایرانی با عنوان «مطرب‌بازی» یاد کرد که در نظر اهالی موسیقی در ایران، عنوانی اهانت‌آمیز تلقی می‌شود و اعتراضات وسیعی را در میان علاقه‌مندان به موسیقی سنتی برانگیخت.
امامان جمعه، از اواخر دهه هفتاد شمسی نیز هر از گاهی در قامت منتقدان دولتهای ایران ظاهر شده‌اند. این روند در سالهای اخیر سیر صعودی داشت. آنها در چهار سال نخست ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد بیشتر حامی قوه مجریه بودند و غالبا در خطبه‌های نماز جمعه، سیاستهای داخلی و خارجی او را برای اذهان عمومی توجیه می‌کردند؛ اما چند سال بعد، احمدی نژاد سیاستهایی را برگزید که گاه با سیاستهای رسمی جمهوری اسلامی همخوانی کامل نداشتند. این باعث گشت تا امامان جمعه در دوره چهار ساله دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد به منتقدان جدی و دائمی دولت او تبدیل شوند. اینک پس از روی کارآمدن دولت حسن روحانی نیز به نظر می‌رسد که این نقش کم و بیش برای نهاد مهم مذهبی و تبلیغی امامت جمعه حفظ شده و هر از چندگاهی شاهد انعکاس اعتراضات و انتقادات امامان جمعه نسبت به برخی سیاستهای دولت حسن روحانی و پاسخ دولت به آنها در رسانه‌های جمعی هستیم. نمونه آن اظهارات اخیر آیت الله موحدی کرمانی در نماز جمعه تهران است که در اعتراض به برخی بخشهای توافقنامه اتمی، خطاب به دولت گفت: «یک روز هم ممکن است آنچه اتحادیه اروپا می گوید را در توافقنامه بگنجانند که ایران باید به هم جنس بازی اجازه دهد.» حال باید منتظر ماند و دید که عکس العمل مقامات بلندپایه و رسمی کشور نسبت به تشدید روشی که برخی امامان جمعه برگزیده‌اند چیست و آیا این روند همچنان ادامه می‌یابد یا نه.
 
 منبع: http://dinonline.com/doc/report/fa/4940/
کد مطلب: 4940
 
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۷ فروردين ۱۳۹۴
ساعت انتشار : ۱۹:۰۹
 

 

آیا باید از صنعت نشر حمایت کنیم؟

ابراهیم احمدیان:

چند سال است که از قطع یارانه مستقیم کاغذ، گلاسه و زینگ کتاب در ایران می‌گذرد؛ اما هنوز برخی فعالان عرصه نشر راه حل رکود بازار چاپ و نشر را حمایت دولت و تخصیص یارانه و این قبیل موضوعات می‌دانند. 

اجرای رکود بازار کتاب، مسئله‌ای پیچیده و ذووجوه است و نمی‌توان یک یا دو عامل را برای آن جست و به نظر می‌رسد که گرانی کتاب در ایران ـ اگر قائل به آن باشیم ـ عامل واقعی رکود نیست. برای مثال از جمله عوامل رکود این است که کتاب همچون دهه شصت شمسی کالای بی‌رقیبی نیست؛ دهها رقیب قدرتمند پیدا کرده است. بدین رو، رکود نشر در کشور ما و افت میزان کتابخوانی و خرید کتاب، حتی پیش از قطع یارانه‌ها نیز محسوس بود. با این حال، برخی ناشران از دولت گلایه‌مندند و خواستار توجه مادی بیشتری به عرصه کار نشرند. آنها از مردم هم گلایه دارند و معتقدند که مردم به هر حال باید از صنعت نشر کشور حمایت کنند. اما آیا حمایت مردمی و دولتی از بازار کتاب مشکلات این عرصه را حل می‌کند و آیا اصلا این کار بر مصلحت است؟ 
در جهان مدرن، هیچ صنعتی را هیچ کسی جز اهالی همان صنعت حمایت نمی‌کند و اساسا این سخنها که باید فلان صنعت را حمایت کرد، گویا از سنخ سخنهای ما ایرانیان است و به درآمد نفتی بدون زحمتمان بازمی‌گردد. معنای حمایت در اینجا این است که مردم از خودگذشتگی کنند و برای کالایی که دریافت می‌کنند بهایی بیشتر بپردازند. من در اینجا از کلمه «مردم» استفاده می‌کنم چون کمکهای دولتی هم در نهایت از جیب مردم است. این راه‌ حل شبیه حمایت از صنایع خودروسازی داخلی است؛ مردم باید تحمل کنند و بیشتر بپردازند تا آن صنعت زمین نخورد. شاید این درخواست، منطقی می‌بود اگر کار به یک سال و دو سال یا یک مورد و دو مورد ختم می‌شد؛ اما گویی در ایران مردم همیشه باید از همه چیز حمایت کنند و از خود مایه بگذارند! در جهان ما هر چه می‌سازند، برای حمایت از مردم است و فلسفه وجودی‌ای غیر از این ندارد؛ ولی گویا در کشور ما، هرچه می‌سازند در حمایت مردم است و فلسفه وجودی مردم حمایت از چیزی است که دیگران می‌سازند.
در جهان ما، اگر در جایی، سخنی از حمایت در میان باشد، از این سنخ نیست که اهالی صنعت ما توقع دارند و چنین نیست که کشوری در دنیا منابع طبیعی خود را به صورت خام بفروشد تا به صنعتی که به لحاظ اقتصادی جواب نمی‌دهد، تزریق کند. صنایع باید مستقل باشند و بر پای خود بایستند. صنایع در دنیا در حال یک رقابت و مبارزه دائمی برای بقایند. زندگی آنها چندان راحت نیست آن گونه که در کشور ما راحت و بی رقیب است. هر روز ناچارند محصولی نو تولید کنند که از محصول پیشین قدمی جلوتر است. هر نوع محصول تجاری باید خود، مشتری جلب کند. برای جلب مشتری هم باید ابتکار و نوآوری داشت و بی‌وقفه تلاش کرد و در یک کلام: باید به مشتریها نیز سود رساند و به عبارتی دیگر: مشتری باید مجبور باشد که محصول را بخرد؛ باید برای او بصرفد که هزینه کند و محصول را به تملک در بیاورد.
آیا محصولات نشر ما چنین است؟ آیا مشتری مجبور است کتاب ما را بخرد؟ پاسخ من منفی است و معتقدم که مشکل اصلی نشر ما همین است. البته بعضی ناشران مانند ناشران کتابهای کمک‌درسی ظاهرا به چنین موفقیتی نایل آمده‌اند که مشتریان را مجبور به خرید کنند. من در اینجا مایل نیستم وارد این بحث شوم که اصلا آیا این ناشران، ناشر کتاب‌اند یا تولیدکننده کالایی دیگر؛ زیرا شرط ناشر کتاب بودن، تولید یا ارائه دانش، فکر و اندیشه است و ثانیا مشتریان می‌باید به میل و شوق کتاب را خریداری کنند با صرف نظر از این که برای ورود به دانشگاه یا استخدام در فلان مرکز، به کتاب نیازمندند و بدین رو است که شاید نتوان این دسته از ناشران را ناشر دانست. 
اگر شرطی را که مطرح ساختم، معیار قرار بدهیم، وضعیت نشر کتاب در ایران، خوب نیست. آماری که برای نشر و فروش کتاب ارائه می‌شود، فریب‌دهنده است و اگر گاهی رشدی را نشان می‌دهد، نباید آن را دقیقا حاکی از رشد کتابخوانی و رونق نشر کتاب در کشور دانست. برای مثال، بخشی عمده از این آمار مربوط به کتابهای درسی و کمک‌درسی است و بخشی مربوط به کتابهایی است که اگرچه برای ما محترم‌اند، چندان در جرگه کتاب نمی‌گنجند. برای نمونه، کتاب مفاتیح الجنان ـ که هر ساله هزاران نسخه از آن چاپ و شمارگانش جزو آمار نشر کتاب گنجانیده می‌شود ـ اگر چه کتاب محترمی است و مردم مسلمان ما به آن نیازمندند(و نگارنده هم چند جلد از آن را در خانه دارد و این محصول باید هر ساله تولید هم بشود)، نباید در آمار نشر کتاب به حساب بیاید. بخشی دیگر از آمار نشر ما نیز مربوط به کتابهای موسوم به «بازاری» یا «شبه‌کتاب»ها است مثلا کتابهایی از قبیل فالگیری و پیشگویی(که اخیرا محدودیتهایی نیز در نشر آنها اعمال شده) یا نوشته‌جاتی که برای این ارگان و آن اداره و آن سازمان ساخته و پرداخته می‌شوند و نام کتاب دینی نیز به خود می‌گیرند در حالی که بهره چندانی نیز از دانش دینی ندارند و یا کتابهای مولود «کتاب‌سازی» که از خود هیچ ندارند و محتوای آنها ترکیبی است از کتابهای دیگر.
برخی ناشران وضعیت بد اقتصادی مردم را علت رکود بازار کتاب می‌دانند. این عامل اگرچه بی‌اثر نیست، تعیین‌کننده نیست. کافی است نگاهی به آمار خرید تلفن همراه در ایران بیندازیم تا دریابیم که اگر مردم به کالایی احساس نیاز کنند نمی‌گذارند به تولیدکنندگان آن بد بگذرد. در سال گذشته کشور ما ۳۰۱.۵ میلیون دلار برای واردات تلفن همراه هزینه کرده است. مقایسه آمار واردات موبایل در دو سال گذشته نشان می‌دهد که واردات این محصول به لحاظ ارزش، یک و نیم برابر افزایش داشته است. 
به نظر می‌رسد ناشرانی که پیوسته از کم لطفی مردم گلایه‌مندند می‌باید به محصولات خود هم بنگرند. از میان حدود ۱۲ هزار ناشری که پروانه نشر در دست دارند، غالبا ناشران معدودی واقعا «کتاب» منتشر می‌کنند و گلایه اصلی اینان هم نبود یارانه و کمک دولتی نیست. گلایه‌ها بیشتر متوجه موضوعاتی مانند سختگیری در ممیزی است که مانع عرضه کارهای نو و خواستنی می‌شود و البته همین از عوامل مهم رکود بازار است.
پرداخت یارانه به ناشر یا مردم و یا خرید دولتی کتاب از ناشر و این قبیل راه‌حلها هیچ گرهی را در این عرصه نمی‌گشاید و تنها سرمایه‌ای را به باد می‌دهد و البته چه بسا فسادها و تبعیضهایی را نیز با خود به ارمغان بیاورد.
 
 منبع: http://www.dinonline.com/doc/note/fa/5040/
کد مطلب: 5040
 
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴
ساعت انتشار : ۱۴:۵۵
 

 

علی مطهری؛ اصولگرا، اصلاح‌طلب یا مطهری ثانی؟

ابراهیم احمدیان:

در این چند ساله نام علی مطهری فرزند آیت الله مرتضی مطهری به سبب نظرهای خاص او در پاره‌ای موضوعات و نیز انتقادهای مکررش از وضعیت آزادی بیان در کشور و گلایه‌ از برخی ارکان و قوای نظام اسلامی، هر از گاهی بر سر تیتر روزنامه ها و خبرگزاریهای ایرانی ظاهر شده است. در آخرین خبر اواخر سال گذشته حمله فیزیکی برخی مخالفانش به او، هنگامی که برای یک سخنرانی در دانشگاه شیراز به این شهر رفته بود، باری دیگر نام «علی مطهری» را بر سر زبانها انداخت.

این نماینده پنجاه و هشت ساله مجلس ایران، فرزند آیت الله مرتضی مطهری است که از یاران نزدیک امام خمینی بود و در همان سالهای پیروزی انقلاب به دست گروه فرقان ترور شد و از او با عنوان تئوریسین انقلاب ۵۷ ایران یاد می کنند. علی مطهری، از حدود هشت سال پیش که در حوزه انتخابیه تهران به مجلس راه یافت، همواره چهره ای منتقد نسبت به بخشهایی از سیاست‌های نظام از خود نشان داده است، اما نقدهای صریح و جدی‌اش از سال ۸۸ آغاز شد؛ زمانی که معترضان به نتیجه اعلام شده انتخابات ریاست جمهوری به خیابان آمدند و روزهای متمادی میان آنها و هواداران کاندیدای پیروز و نیروهای انتظامی برخوردهایی روی داد و سرانجام دو کاندیدای معترض محکوم به حصر خانگی شدند. 
در ایران، مطهری به داشتن نظراتی مشهور است که به ظاهر سازگاری چندانی با هم ندارند و این موضوع حتی دستمایه طنز برخی طنزنویسان ایرانی شده است. او از طرفی، برخی سیاستهای نظام در عرصه‌هایی مانند آزادی بیان را نقد می‌کند و از طرفی دیگر، در موضوعاتی مانند آزادیهای اجتماعی، قائل به کنترل و نظارت دولتی است و حتی از دولت نیز جلوتر است. مطهری بارها از نحوه برخورد با معترضان انتخاباتی انتقاد کرده و در ماجرای حصر، خواستار رفع آن شده. او این نظر را که معترضان عامل بیگانه و برانداز بوده اند، نمی‌پذیرد و در این باره می‌گوید: «من اصلا قائل به فتنه داخلی نیستم. قائل به فتنه‌اي كه قبلا طراحي شده باشد نيستم، بلكه مجموع عملكرد طرفين، فتنه را آفريد. اين طور نبود كه یک گروه منسجمی به دنبال براندازی نظام بودند. به طور كلي غیر از گروه‌هایی مثل پژاک و منافقين، گروه برانداز نداريم.» به نظر او هیچ مقامی در نظام نیست که نتوان عملکرد او را نقد کرد. درباره رهبری، معتقد است که تبعیت از او تنها در احکام حکومتی واجب است و در سایر موضوعات می‌توان نظری مخالف نظر رهبری داشت. مجلس خبرگان و حتی مجلس شورای اسلامی ـ مجلسی که خود مطهری عضو آن است ـ بارها هدف انتقادهای او قرار گرفته‌اند. گروه موسوم به «اصلاح طلبان» و بخش قابل توجه از فرهیختگان و طبقه متوسط جامعه ایرانی، با مواضع مطهری موافقند و او را در کنار خود می دانند. 
اما نظرات دیگر مطهری، او را در کنار جناحی قرار می‌دهد که گروه به اصطلاح اصول‌گرایان نیز در شمار آن است. مطهری به شدت به حجاب اجباری باور دارد و معتقد است که حکومت باید با متخلفان حجاب اسلامی، برخورد کند. چند ماه پیش وقتی شخصا از زنانی که به گفته او حجاب کامل اسلامی را مراعات نمی کنند، در خیابانهای تهران عکاسی کرد و برای نشان دادن اعتراض خود نسبت به کوتاهی دولت در برخورد با بدحجابی، عکسها را در مجلس ایران به نمایش گذاشت، ماجرا به رسانه‌ها کشیده شد و بازتابی وسیع در فضای مجازی پیدا کرد. او در حوزه هایی مانند سینما و نشر کتاب نیز نظراتی مشابه این دارد و قائل به ضرورت هدایت و دخالت حکومت اسلامی است. پدرش آیت الله مطهری در برخی آثار خود از کتابهایی با عنوان «کتب ضلال»(یا کتب ضاله به معنای کتابهای گمراه کننده) نام برده و گویا علی مطهری سخت به این نظر پدر پایبند و معتقد است که باید از نشر چنین کتابهایی در سطح عمومی جامعه جلوگیری کرد. او می‌گوید: « خیلی از کتاب‌های کمونیستی یا کتاب‌های بهائیان یا وهابیان برای مردم عادی جزء کتب ضلال به شمار می‌رود.» 
مطهری خود نیز بر این حقیقت واقف است که گاهی نظرات او متناقض‌ به نظر می‌رسند؛ هرچند تناقض را نمی‌پذیرد. او در این باره می‌گوید: «شاید وجه اشتراک من با اصلاح‌طلبان همین تاکید بر آزادی بیان باشد و وجه اختلافم با آنها در همین حوزه آزادی‌های اجتماعی است و وجه اختلاف من با اصولگرایان بحث آزادی بیان است که به نظرم آنها اهمیت لازم را به این موضوع نمی‌دهند و وجه اشتراکم با آنها در زمینه آزادی‌های اجتماعی و مسائل فرهنگی است و در اینجا به آنها نزدیک می‌شوم.» مطهری خود را نه اصولگرا و نه اصلاح طلب می‌داند و معتقد است که راهی میانه و مطابق آموزه‌های دینی برگزیده و حتی تصریح دارد که نظراتش از آثار پدرش آیت الله مطهری الهام می‌گیرند: «از همان ابتدای شهادت ایشان تا به امروز، همیشه در حال تدوین يا كار كردن روي آثار ایشان بوده‌ام و هرجا که خواسته‌ام وارد یک مسئله فکری و فرهنگی بشوم به طور طبيعي و گاهي ناخودآگاه آن معانی در ذهنم زنده می‌شود و همانها را دنبال می‌کنم. لذا نگاه من به مسئله آزادی بیان، حجاب، رسانه و مانند اینها بيشتر ناشي از تفکر شهید مطهری است.»
با این همه، به نظر می‌رسد که همراهی مطهری با اصلاح‌طلبان، بنیادی‌تر است. او در مبحث آزادی‌های سیاسی و مسئله ضرورت نقد رفتار ارکان حکومت با اصلاح‌طلبان هم‌اندیشه است ولی همراهی‌اش با اصول‌گرایان، بیشتر در مبحث آزادی‌های اجتماعی و مذهبی و مسائل جزئی و پیش پا افتاده است. گویا برخی تندروان داخلی از جمله کسانی که نیروهای خودسر خوانده می‌شوند نیز این نکته را دریافته‌اند و علی رغم همراهی مطهری در موضوعاتی مانند حجاب با آنان، هیچ‌گاه او را از خود ندانسته اند.
سال گذشته او در نامه‌ای با انتقاد از مجلس نهم، آن را یک استثنا در میان دوره‌های دیگر خواند و تصریح کرد که با توجه به فضای سال ۹۰ ، غالبا طیفی خاص موفق شده‌اند به مجلس راه یابند و مشکل مجلس فعلی همین است و «به ‌امید خدا مجالس آینده چنین نخواهد بود و دفاع از حقوق ملت را در رأس کار خود قرار خواهند داد.» اینک انتخابات مجلس شورای اسلامی در راه است و باید دید که آیا فرزند آیت الله مطهری باری دیگر تایید صلاحیت می‌شود.
 منبع: http://www.dinonline.com/doc/note/fa/5010/
 
کد مطلب: 5010
 
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴
ساعت انتشار : ۱۱:۱۲
 

 

جنگ ایدئولوژیک ایران و عربستان تا چه اندازه جدی است؟

چند هفته پیش سردار جلالی رییس پدافند غیرعامل کشور اعلام کرد که «جنگ عقیدتی- ایدئولوژیک یکی از حوزه های تنش ما با عربستان سعودی است.»[۱] او تنشهای ایران و عربستان سعودی را حول ۵ محور ذکر نمود که یکی از آنها عقیدتی و ایدئولوژیک است. در این مقاله سعی کرده‌ام با نگاهی گذرا به تاریخ روابط دو کشور، چند مسئله را بررسم: اول. آیا اختلاف مذهبی میان ایران و عربستان، پدیده‌ای نوظهور است؟ دوم. جمع‌بندی رفتار حاکمان حجاز و عربستان با ایرانیان چگونه بوده است؟ سوم. نزاع ایدئولوژیک ایران و عربستان تا چه اندازه در مناسبات دو کشور تعیین‌کننده و جدی است؟
 
دوره شُرفای حجاز

ایران و عربستان تا پیش از قرن چهارده شمسی، روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی چندانی با یکدیگر نداشتند. در آن دوره، عامل اصلی  ارتباط  دو کشور، وجود اماکن مقدس اسلامی در حرمین و سفرهای زیارتی ایرانیان به حجاز بود. بدین رو بخش مهمی از اطلاعات ما درباره چگونگی کنش و نگرش مردم و سیاستمداران حجاز نسبت به مذهب شیعه و ایرانیان در منابع مکتوبِ مربوط به حج و زیارت ضبط شده است. این منابع به ما می‌گویند که ضدیت با برخی عقاید شیعی و جماعت ایرانی، پیش از آل سعود نیز در حجاز و نجد کمابیش وجود داشته است. بنابر این منابع، ایرانیان، در عهد قاجار به دلایل مذهبی، در مکه و مدینه با آزار متعصبان مذهبی رو به رو بوده‌اند؛ اما عامه مردم و حاکمان حجاز، غالبا در این رفتارهای آزاردهنده شرکت نداشته‌‌اند.(جز اینها، ما گزارش معتنابهی از درگیری یا جنگ مذهبی میان ایرانیان و اهل حجاز در تاریخ نداریم.) شرفا که قرنها حاکم حجاز بودند، تا می‌توانستند مانع آزار ایرانیان می‌شدند. جمع‌بندی گزارشهای پرشمار حجگزاران ایرانی حاکی از وجود مدارا و تساهل مذهبی در رفتار شرفای حجاز است. اجازه بدهید چند نمونه ذکر کنم: حاج ایازخان قشقایی که به سال ۱۳۴۱ قمری/۱۳۰۱ خورشیدی به مکه رفته، تصریح کرده که مسجدالحرام چهار مقام برای جماعت چهار مذهب اهل سنت دارد؛ ولی شیعیان مقامی ویژه ندارند و این بر حاکم مکه خوش نیامده و بدین رو دستور داده است که شیعیان هرجا مایلند جماعت خود را برپا کنند و کسی مزاحم آنان نشود. در ایام حج، ایرانیان در منی جایی مخصوص در سمت چپ کوه داشته‌اند و همه می‌دانسته‌اند که اینان شیعه و ایرانی‌اند و کسی متعرض آنها نمی‌شده است. به گفته ایازخان، ایرانیان در مکه، مدینه و جده برای ادای مناسک خود نیاز به تقیه نداشته‌اند و حتی هنگام نماز، از مهر استفاده می‌کرده‌اند. او این وضعیت را با آنچه در ایران درباره سختگیری با شیعیان در حرمین شایع بوده، در تضاد دانسته است.[۲] میرزا جلایر که در سال ۱۲۶۰ قمری به مکه رفته،  امنیت زائران ایرانی در این شهر را وامدار توجهات شریف مکه دانسته و او را ستوده است. شریف، میرزا را به مجلس خویش دعوت و با محبت بسیار، کسی را برای خدمت به میرزاجلایر مامور کرده است.[۳]ابوالقاسم مرجانی آئین کلائی که به سال ۱۳۳۱ قمری به حج رفته، می‌گوید شیعیان مدینه که به آنها نُخاوله می‌گفته‌اند، مجلس عزای حسینی به پا می‌کرده و حجاج ایرانی هم در آن شرکت می‌کرده‌اند. او نوشته که شیعه برای ادای مناسک خود بر اساس مذهب تشیع نیازی به تقیه ندارد.[۴] از این دست گزارشها در منابع  بسیار است که بنابر برخی از آنها حاکمان حجاز حتی شهروندان خود را به سبب بدرفتاری با حجاج ایرانی تنبیه کرده‌اند. در این دوره، تفاوتهای ایدئولوژیک دست کم از نظر حاکمان حجاز، چندان مهم نبوده که ایران و ایرانیان را دشمن به حساب بیاورند و جنگ مذهبی راه بیندازند. بنابر اسناد موجود، میل به گسترش و تعمیق روابط، بیشتر از سوی حکومت حجاز مطرح می‌شده است.

دوره سعودی

ملک عبدالعزیز سعودی، در گیر و دار براندازی حکومت شرفا، در نامه‌ای از دولت و علمای دینی ایران خواست تا در نشستی در مکه برای تعیین سرنوشت حکومت حجاز شرکت کنند.[۵] وقتی او حجاز را فتح کرد و خبر تخریب برخی اماکن مذهبی(مانند بقیع مدینه و قبرستان ابوطالب مکه)به ایران رسید، حکومت ایران نمایندگانی به حجاز فرستاد تا از اوضاع حرمین گزارشی تهیه کنند. به نقل یکی از نمایندگان ایران(اگر گزارش او صحت داشته باشد) عبدالعزیز در دیدار با آنها، خواستار گسترش مناسبات با ایران شد و ویرانی اماکن مقدس را بر گردن «بدوی‌های جاهل» انداخت و تلویحا این عمل را بیرون از خواست و اراده خود دانست.[۶] این گونه گزارشها نشان از آن دارند که برای حکومت آل سعود نیز مشروعیت و مناسبات سیاسی بر اختلافات مذهبی اولویت داشته است. عبدالعزیز در ایجاد روابط دیپلماتیک با ایران بسیار کوشید؛ اما رفتار متعصبان مذهبی در مکه و مدینه و ماجرای تخریب اماکن مقدس، دولت ایران را سخت بدبین کرده بود. حکومت ایران، حجاز را برای شهروندان خویش امن نمی‌دید. بدین رو این دولت  و چند دولت دیگر حج را بر شهروندان خود ممنوع کردند. ملک عبدالعزیز در نامه‌هایی به کشورهای مسلمان از جمله ایران درباره امنیت حجگزاران ضمانت داد و از آنان برای سفر به حجاز دعوت کرد.[۷]با همه اقدامات عبدالعزیز در جهت ایجاد رابطه دیپلماتیک با ایران، حکومت پهلوی تا چند سال یعنی تا ۱۹۲۹م برابر با ۱۳۰۸ه.ش حکومت او را به رسمیت نشناخت. چندی پس از آن که حکومت پهلوی، مشروعیت سیاسی سعودی را پذیرفت، دو دولت عهدنامه‌ »مودّت» را به امضا رساندند که در آن بر میل دو کشور برای گسترش و تعمیق روابط و مناسبات سیاسی و تجاری تاکید شد و در ضمن آن، حکومت عربستان تعهد کرد که مانع بدرفتاری متعصبان مذهبی در مکه و مدینه با زائران ایرانی شود.[۸]در این دوره، اگرچه بازسازی نشدن اماکنی مانند بقعه چهار امام شیعه در بقیع توسط حکومت عربستان، مایه سردی روابط دو طرف بود، ولی رابطه دو کشور همچنان برقرار ماند؛ اما در سال ۱۳۲۲ش. اعدام یک زائر ایرانی به نام ابوطالب یزدی توسط تندروان مذهبی در دستگاه قضای سعودی، به اتهام اقدام برای نجس کردن کعبه(اتهامی که هیچگاه ثابت نشد) باعث گشت تا حکومت ایران روابط دیپلماتیک خود را با عربستان قطع کند. چهار سال بعد روابط با درخواست ملک عبدالعزیز از سر گرفته شد.[۹]در میانه و اواخر دوره محمدرضا پهلوی، ارتباط دو کشور با امریکا و نقشی که آنها  در مقابله با نفوذ ایدئولوژی شوروی سابق بر عهده گرفتند و نیز لزوم همکاری دو کشور بزرگ تولیدکننده نفت برای تثبیت بهای نفت، آنها را تا حدودی به هم نزدیک کرد. در تمام این مدت، رویارویی مذهبی و ایدئولوژیک که غالبا میان محافل مذهبی و عالمان ادیان و مذاهب برقرار است، کمتر به عرصه سیاسی و دولتی کشیده شد.

انقلاب اسلامی

پس از انقلاب اسلامی، میان دو کشور تنشهای جدید و عمیقی درگرفت. از بین رفتن نقش مشترک دو کشور در منطقه، نگرانیهای عربستان از نفوذ انقلاب اسلامی و حمایت این کشور از صدام در جنگ با ایران، اختلاف دو کشور بر سر تظاهرات برائت از مشرکین در مکه و وقایعی مانند کشتار سال ۶۶ شمسی حجگزاران ایرانی در تظاهرات برائت از مشرکین روابط  را به گونه‌ای کم‌سابقه تیره کرد. این دوره را می‌توان، نقطه عطفی در تبلیغات مذهبی دو کشور علیه یکدیگر دانست. برای نخستین بار، دو دولت در کنار منازعات سیاسی، به صورت سیستماتیک شروع به نقد و رد عقاید مذهبی یکدیگر کردند و بدین ترتیب، موسسه‌ها و اشخاص حقیقی و حقوقی بسیاری در دو کشور به صورتی خاص بدین کار مشغول گشتند. با همه این اختلافات و حوادث دلخراش،  پس از گذشت یک دهه و اندی از پیروزی انقلاب اسلامی، اقتضائات سیاسی منطقه و جهان، دو کشور را به سوی درک بهتری از موقعیت یکدیگر و اهمیت همکاری دو جانبه در منطقه حساس خاور میانه رهنمون ساخت. در این زمان، ایران و عربستان در مواجهه با یکدیگر به نگاهی واقع‌بینانه‌تر دست یافتند و وزن و هژمونی یکدیگر را در معادلات سیاسی منطقه‌ای بازشناختند و تا حدودی حضور یکدیگر را پذیرفتند. همزمانی روی کار آمدن هاشمی رفسنجانی و ملک عبدالله دو سیاستمدار معتدل در دو کشور در این رویکرد جدید بی‌تاثیر نبود. روابط این دو مقام سیاسی، از مناسبات سیاسی فراتر رفت و حتی به روابط و دوستی و صمیمیت شخصی نیز کشیده شد. ملک عبدالله به ایران سفر کرد و از فرصتهای مختلف برای دعوت هاشمی به کشورش استفاده نمود. بدین ترتیب دوره‌ای در روابط دو کشور آغاز شد که از آن با عنوان «دوران طلایی روابط ایران و عربستان» یاد می‌کنند. این روند پس از ریاست جمهوری هاشمی تا دوره محمود احمدی نژاد همچنان ادامه یافت.

بهار عربی

قیامها، انقلاب‌ها و اعتراضات جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا که از سال ۲۰۱۰ میلادی آغاز شد، هرچند نام «بهار عربی» به خود گرفت، برای روابط ایران و عربستان بیشتر حال و هوای پاییزی داشت. پیش از آن، مسئله عراق و ادعای دو کشور بر این که دولت مقابل، در حوادث و رویدادهای سیاسی این کشور مداخله می‌کند، چالشهایی در روابط این دو کشور پدید آورده بود و کشیده شدن ماجرای شورشها به بحرین و حتی برخی شهرهای عربستان و به خصوص سوریه و یمن، بر این تیرگی افزود. حمله نظامی عربستان به یمن، گویی تیر خلاصی بر روابط حسنه‌ای بود که در دوره هاشمی و ملک عبدالله آغاز شده بود. امروز دو کشور در یک جنگ سرد فرسایشی به سر می‌برند و ماهی نیست که برخی مسئولان دو کشور برای یکدیگر رجز نخوانند. به نظر می‌رسد که از این پس، بازار رد و نقد مذهبی نیز پررونق‌تر شود و مبلغان مذهبی طرفین سخت مشغول کار گردند.

وزن نزاع و اختلاف مذهبی در روابط سیاسی

در تاریخ جهان کمتر کشورهایی را سراغ داریم که درگیری آنها، به صورت واقعی ریشه در اختلافات مذهبی داشته باشد. صرف اختلاف عقیده و مذهب هیچ گاه دو کشور را به جنگ نکشانده و همواره، معضلات سیاسی و اقتصادی، صحنه‌گردان اصلی جنگها بوده‌اند. نزاعهای مذهبی میان دولتها، بیشتر معلول‌اند تا عامل. تاریخ روابط ایران و عربستان نیز تاکنون مؤید این واقعیت بوده است. هر گاه در این دو کشور اراده‌ای قوی برای نزدیکی سیاسی و اقتصادی فراهم آمده، اختلافات مذهبی نادیده انگاشته‌ شده‌اند. برای نمونه، حتی کشتار سال ۶۶ حجاج ایرانی در مکه، بغرنج‌ترین واقعه میان دو کشور، نتوانست به روابط دو کشور به کلی خاتمه بخشد و پس از مدتی ، روابط از سر گرفته شد. دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی نمونه بسیار خوبی برای این است که با وجود اختلافات مذهبی، می‌توان به روابط حسنه و پایدار امید بست و این دست اختلافات وزن چندانی در روابط سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی دو کشور ندارند. چندی پیش هاشمی از اقدامات مشترک خویش و ملک عبدالله برای تنش‌زدایی و کنار نهادن اختلافات مذهبی در دوره ریاست جمهوری‌اش سخن گفت. او اظهار داشت که قرار بود دو کشور هفت كميسيون مشترك تاسيس كنند. اولين و مهمترين کمیسیون متشکل از کارشناسان مذهبی و عالمان دینی کشورها برای حل اختلافات مذهبی بود.[۱۰]این قرار با روی کار آمدن دولت نهم و عدم پیگیری این دولت به کنار گذاشته شد. هاشمی در این مصاحبه تصریح کرده است که قرار بود اختلافات مذهبی را به علمای دینی واگذارند و خود به کشورداری بپردازند. به اعتقاد هاشمی، بیشتر مشکلات منطقه با همکاری این دو کشور حل خواهد شد و چنانچه ایران و عربستان به یکدیگر نزدیک شوند، گروههای تروریستی مانند داعش توان بروز و وجود نخواهند یافت.[۱۱] به ظاهر، ملک عبدالله نیز نظراتی وحدت‌گرایانه در ارتباط با ایران داشته است و اعتقاد نگارنده بر این است که در دوره او تندروان مذهبی در عربستان و عوامل تفرقه‌افکن خارجی کمتر توفیق می‌یافتند در دستگاه سیاسی عربستان علیه ایران اقدامی اساسی را سامان دهند. در سال ۹۶ میلادی وقتی انفجار مقابل مجتمع مسکونی امریکاییان در شمال عربستان ۱۹ کارمند خارجی را کشت، برخی مقامات امنیتی و قضایی امریکا این انفجار را به ایران نسبت دادند؛ ولی چندی بعد ملک عبدالله بی‌اعتنا به این ماجرا، برای اولین بار بعد از انقلاب به عنوان ولیعهد وقت عربستان با یک هیئت پرشمار و بلندپایه، به تهران سفر کرد. از او درباره اختلافات مذهبی شیعه و سنی نقل کرده اند که «اگر ما این موضوع [تفاوت‌های مذهبی] را به‌درستی مدیریت کنیم هیچ تهدیدی از دل آن بیرون نمی‌آید ولی در صورت برخورد نادرست با موضوع ممکن است در گوشه ‌و کنار خاورمیانه مشکلاتی بروز کند.»[۱۲]

نمی‌توان انکار کرد که مذهب ایران و عربستان اختلافات عمیقی با یکدیگر دارند. این مسئله مختص به مذاهب اسلامی نیست و غالبا میان همه مذاهب برخاسته از یک دین، اختلافات و درگیری‌هایی در حوزه عمل و عقیده به چشم می خورد حتی گاه داغ‌تر از درگیریهای میان پیروان دو دین مختلف. اما آنچه مسلم است این است که اختلافات مذهبی را نمی‌توان عامل بروز اختلافات سیاسی و اقتصادی دانست. اختلاف ایران و عربستان بیشتر ناشی از جنگ بر سر برتری و هژمونی منطقه‌ای است که لاجرم بخشی از آن در قالب جنگ مذهبی نیز بروز می‌کند. اینک مشکل دو کشور آن است که هر دو از نفوذ بسیاری در منطقه برخوردارند و از طرفی دیگر، در مواجهه با یکدیگر نه توانایی حذف کامل رقیب را دارند و نه تاکنون توانسته‌اند حضور دیگری را تحمل کنند. به نظر می‌رسد که پذیرفتن وجود و حضور رقیب و تقسیم منافع تنها راه دستیابی به یک زندگی مسالمت‌آمیز برای دو کشور و دیگر کشورهای منطقه است. این همان واقعیتی است که هاشمی رفسنجانی و ملک عبدالله در یک دوره استثنایی بدان پی بردند. رسیدن به توافق و تفاهم راهی ناگزیر برای این دو کشور است که به باور نگارنده، سرانجام بدان نایل خواهند آمد؛ اما باید دید که برآورده شدن این آرزو، چه هزینه‌ها و خساراتی را بر دو کشور و کشورهای منطقه تحمیل خواهد کرد.

 
 


[۱] . http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=۱۳۹۴۰۲۰۷۰۰۰۲۷۲.

[۲]. پنجاه سفرنامه حج قاجاری، به کوششش رسول جعفریان، «سفرنامۀ حاج ایازخان قشقایی به مکه، مدینه و عتبات عالیات در روزگار احمد شاه قاجار»، نشر علم، تهران، ۱۳۸۹ش.، ص۳۹۵، ۴۰۹، ۴۲۴، ۴۲۷ و ۴۲۵.

[۳]. همان، ج۱، ص۵۶۲.

[۴]. همان، ج۷، ص۷۷۵.

[۵].اسناد روابط ایران و عربستان سعودی (۱۳۰۴-۱۳۵۷ه.ش)، به کوشش علی محقق، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ اول ۱۳۷۹ ش.، ص ۱۴، ش۶، ۲۰عقرب ۱۳۰۳ه.ش.

[۶]. همان، ص ۴۶-۵۴، ش ۱۲ و ۱۳، ۱۱دی۱۳۰۴ه.ش.
[۷]. همان، ص۶۱، ش۱۸، ۱۲نیسان ۱۹۲۵م.

[۸]. احمدی، حمید، روابط ایران و عربستان در سده بیستم، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ اول، ۱۳۸۶، ص ۶۲.

[۹]. اسناد روابط ایران و عربستان سعودی (۱۳۰۴-۱۳۵۷ه.ش)، همان، ص۱۳۰، سند شماره ۵۵، ۲۰تیر ۱۳۲۷ه.ش.

[۱۰] . http://hashemirafsanjani.ir/taxonomy/term/۹۶۷.

[۱۱]. همان.
 
 لینک مطلب: http://www.dinonline.com/doc/note/fa/5291/
کد مطلب: 5291
 
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۵ تير ۱۳۹۴